بیسالاری
قدرت سیاسی به هر شکل که باشد نامطلوب است.
هستهی مرکزی دشمنی با دولت است، و هر نوع قدرت سازمانیافتهی اجتماعی و دینی نیز محکوم است. قوانین دولتها منشأ همهی شرور اجتماعی است،
ما خواستار از میان رفتن همهی دولتها به معنای امروزی آن و به جای آن هوادار همکاری داوطلبانه هستیم. آنارشیست - برخلاف آنچه که معروف است - هرج و مرج طلب نیست و جامعهای بدون نظم نمیخواهد، بلکه به نظامی میاندیشد که نتیجه همکاری آزادانه باشد که بهترین شکل آن ایجاد گروههای خودمختار است؛ زیرا آنارشیستها انسان را اساساً و ذاتاً اجتماعی میپندارند.
الیزه رکلوز ، آنارشیست فرانسوی، میگفت: «هدف ما زیستن بدون دولت و بدون قانون است!» آنارشیستها تأکید میکنند که گردش نظام اقتصادی در جامعهی آزاد و خالی از اجبار بهتر خواهد شد و آنچه را امروز دولت به زور انجام میدهد، گروههای داوطلب بهتر انجام خواهند داد و محدود کردن کردار فرد لازم نیست ، زیرا بشر ذاتاً متمایل به حالت آزادانهی احترام به حقوق فرد است؛ و تعقیب جرایم، در جایی که جرم واقع میشود، باید به سازمانهایی که خودبخود به وجود میآیند واگذار شود. به نظر شاهزاده کروپاتکین، آنارشیست بزرگ روس، «اگر سیستم موجود مزیت طبقهای و توزیع ناعادلانهی ثروت تولید شده با کار را که موجد جرم است» از میان برداریم، نیازی به دادخواهی نخواهد بود.
کروپاتکین میگوید: «ما از بچگی عادت کردهایم که باید دولت داشته باشیم؛ اما تاریخ بشر خلاف این را نشان میدهد. اعصار پیشرفتهای بزرگ فکری و اقتصادی هنگامی آغاز میشود که گروههای کوچک یا بخشهایی از بشریت قدرت فرمانروایان را میشکنند و بخشی از آزادی مقرر خود را باز مییابند. بشر به نسبت مستقیم آزادی فردی پیش میرود.»
آنارشیستها در حالی که در اشاعه نظریهی «لایسه فیر» Laissez faire (بگذار بکنند) بر همهی جنبههای فعالیت بشر اتفاق نظر دارند، در همه چیز با هم موافق نیستند و تقسیم میشوند به آنارشیستهای تحولخواه، آنارشیستهای کمونیست و آنارشیستهای اندیویدوالیست. آنارشیستهاهمه در برافکندن هر نوع «دولت» متفقند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت میدانند که شر آن کمی کمتر از استبداد سلطنتی است.
معروفترین آنارشیست اروپا میخائیل الکساندروویچ باکونین (1814-76)، نویسندهی روسی، است که از 1845 تا 1876 رهبر آنارشیسم کمونیست انقلابی اروپا بود و در بینالملل اول با مارکس همکاری کرد و به علت اختلاف نظری که با او داشت از آن اخراج شد. باکونین در عین حال پرشورترین آنارشیست ضد کلیسا و دین بود.
کنگره بینالمللی آنارشیستهای جهان در سالهای 1877 و 1907 تشکیل شد. آنان هرگز موفق به تأسیس تشکیلات دائمی برای خود نشدند؛ ولی سندیکالیسم که از شاخههای آنارشیسم است، در بعضی کشورهای اروپا و آمریکای جنوبی به صورت نهضت وسیع تودهای درآمد
آنارشیسم
No comments:
Post a Comment